خلاصه داستان: داستان یک گروه فیلمبرداری را روایت میکند که در حال ساخت فیلمی هستند. آنان برای چند سکانس از فیلم احتیاج به یک خر دارند و همین امر کل گروه را با ماجراهای مختلفی مواجه میکند …
خلاصه داستان: در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم، دکتر لودویگ گاتمن که از آلمان نازی فرار کرده است وارد بیمارستان Stoke Mandeville در باکینگهام شایر می شود. او از این که دز زیادی دارو به بیماران نخاعی که تا حدی فلج شده اند تزریق شده است، بسیار وحشت زده می شود...
خلاصه داستان: «دنی بوی» داستان واقعی و قدرتمند یک سرباز قهرمان را روایت میکند، که به یک جنایتکار جنگی تبدیل میشود
توبی جونز و آنتونی بویل برندگان چند جایزه در این فیلم بازی می کنند.
این داستان به دنبال برایان وود، سرباز جوانی که پس از شرکت در یک زد و خورد بدنام در عراق به ارتکاب جنایات جنگی متهم شده و نبرد شخصی او برای پاک کردن وجدان و نامش را دنبال میکند.
این درام شما را از محیط پر آدرنالین خط مقدم، تا دادگاهی یکی از بزرگترین تحقیقات عمومی بریتانیا می برد.
جایی که برایان باید روح خود را جستجو کند تا در مورد اقدامات خود در گرماگرم زد و خورد پاسخگو باشد.
آیا برایان پس از کشتن برای کشورش، میتواند نقش یک شوهر و پدر رونیز ایفا کند؟
خلاصه داستان: فیلم چهار داستان از چهار شخصیت را روایت می کند که در معرض یک انتخاب اخلاقی غیرقابل تصور، اما ساده قرار می گیرند، انتخابی که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر روابط و همه زندگی آن ها اثر می گذارد…
این فیلم برنده خرس طلایی هفتادمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین شد. پس از جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان که در سال 1395 به فیلم فروشنده ساخته اصغر فرهادی تعلق گرفت، خرس طلایی مهمترین جایزه سینمایی است که یک فیلمساز ایرانی توانسته است در چند سال اخیر کسب کند.
خلاصه داستان: فیلم جاده خاکی اولین فیلم پناه پناهی، پسر جعفر پناهی است. این فیلم جادهای داستان خانوادهای است که برای بدرقه پسرشان راهی سفری جادهای میشوند.
خلاصه داستان: دختر جوانی (مری آپیک) با مادرش (آپیک یوسفیان) در انتهای کوچه ی بن بستی زندگی می کند. روزی دختر از پشت پنجره متوجه ی مردی (پرویز بهادر) می شود که در ابتدای کوچه با چتر زیر باران ایستاده و به پنجره ی اتاق او چشم دوخته است. با تکرار این وضع دختر به حضور مرد عادت می کند و پس از آشنایی با مرد به او علاقمند می شود. روزی برادر دختر (بهمن زرین پور) که دائم در سفر است به خانه می آید و لحظه ای بعد مرد ناشناس هم وارد خانه می شود و می گوید که مأمور جلب برادر دختر است.