خلاصه داستان: بیتا به پدر بیمارش علاقه دارد، و مادرش به او و شوهر خود بی اعتنا است. سیما، خواهر بیتا، برای او خواستگاری پیدا می کند که بیتا با خل بازی هایش او را می راند. بیتا به کوروش، روزنامه نگاری جوان، علاقه دارد که او نیز رفتار غیرعادی بیتا را تاب نمی آورد. بیتا ناخواسته میهمانی کوروش را به هم می ریزد، و کوروش برای خلاص شدن از دست بیتا به تلفن های او جواب نمی دهد. بیتا با هفت تیر زنگ زده ی پدرش کوروش را وادار می کند که به او اظهار علاقه کند. پدر بیتا می میرد و کوروش به خارج از کشور می رود. بیتا تحت فشار خانواده اش تن به ازدواج ناخواسته ای می دهد، اما به شوهرش بی اعتنا است. روزی از رادیو صدای کوروش را که بازگشته است می شنود و بلافاصله به دفتر روزنامه ی اطلاعات می رود، اما کوروش به او تأکید می کند که به فکر خانه و زندگی اش باشد. شب هنگام پاسبانی بی تا را جلب می کند و به کلانتری می برد و سحرگاه آزادش می کند. در خیابان چند جوان با اتومبیل مزاحم بی تا می شوند و او سوار اتومبیل آنها می شود.
خلاصه داستان: دختر جوانی (مری آپیک) با مادرش (آپیک یوسفیان) در انتهای کوچه ی بن بستی زندگی می کند. روزی دختر از پشت پنجره متوجه ی مردی (پرویز بهادر) می شود که در ابتدای کوچه با چتر زیر باران ایستاده و به پنجره ی اتاق او چشم دوخته است. با تکرار این وضع دختر به حضور مرد عادت می کند و پس از آشنایی با مرد به او علاقمند می شود. روزی برادر دختر (بهمن زرین پور) که دائم در سفر است به خانه می آید و لحظه ای بعد مرد ناشناس هم وارد خانه می شود و می گوید که مأمور جلب برادر دختر است.
خلاصه داستان: فیلم سینمایی داشآکل برگرفته از کتاب سه قطره خون (مجموعه داستان کوتاه) اثر صادق هدایت رابطهٔ عاشقانه ای را روایت میکند که «لوطیان» و «قداره کشان» آواز عشق «مرجان» را هنوز بعد از سالها روایت میکنند. فیلمنامهای به قلم «منصور براهیمی» با نگاه نو به سینمای نوستالژیک ایران.
خلاصه داستان: عباس معروف به «عباسآقا چاخان» یک شاگرد راننده بیکس و کار است که لکنت زبان دارد و دائماً چاخان به هم میبافد. یک شب بهطور اتفاقی با بنفشه آشنا میشود