خلاصه داستان: این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…
خلاصه داستان: این مجموعه روایتگر داستان عشقی غیرممکن که زاده ی انتقام است. میران بعنوان تاجری وارد شهر میشه و مراوداتش رو با خانواده ی شاداوعلوها بیشتر وبیشتر میکنه و در نهایت نوه ی نصوح شاداوعلو یعنی (ریّان) رو خواستگاری میکنه، از اوجاییکه ریّان نوه ی واقعی و تنی نصوح خان نیست و میران خواستگار واقعا خوبی محسوب میشه نصوح میخواد که نوه ی دیگه اش رو بهش بده، به همین منظور از اونا دعوت میکنه تا برای مراسم خاستگاری به خونش برن اما…
خلاصه داستان: زینب و ستاره دو خواهری هستند که خیلی به هم وابسته ان اما آرزوهای کاملا متفاوتی دارن. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف، اندر آرگون تغییر میکنه. اندر برای رهایی از شوهرش، هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن، پررو و ثروتمند هست. تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه، اما چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…
خلاصه داستان: در خلاصه داستان جدیدترین اثر شبکه فاکس تی وی آمده اس که، خانواده سروت بخاطر دلایل خانوادگی مجبور میشوند از اسکیشهر به استانبول نقل مکان کنند. هارون که بخاطر مشکل داشتن با پدرش 25 سال قبل استانبول را ترک کرده بود بعد از 25 سال همراه زن و بچههایش به خانهی پدرش که در کماست میرود و بعد از 25 سال مادرش را میبیند و با وجود کنایههای تند و تیز مادرش به زندگی در کنار او ادامه میدهند. دوقلوهای کرم و اجه که با بورسیه وارد یک دانشگاه خصوصی شدند، در دانشگاه با افرادی روبرو میشوند که اصلا شبیه آنها نیستند و سعی میکنند خودشان را با این محیط جدید وفق بدهند و…
خلاصه داستان: قدیر، عمر، آسیه و امل، چهار خواهر و برادر که بشدت بهم وابسته هستند طی ماجراهایی هم پدر و هم مادر خودشون رو از دست میدن. در این دنیای به این بزرگی جز پناه بردن به همدیگه هیچ کاری نمیتونستن بکنن و هیچکسی نبود که ازشون حمایت کنه. تا این که درهای دانشکده ای که عاکف(کسی که مسبب تمام این اتفاقات بود) رئیسش بود به روی اون ها باز شد. درهای دنیایی که ثروتمند و فقیر، مظلوم و ظالم راه هایشان با هم تلاقی میکرد. در این بین قدیر تنها تلاشش این بود که از برادر و خواهرانش محافظت کند و آن ها را یکجا نگه دارد…